عروسک دوساله من
عزیزم نازنینم
امسال همزمان با تولد تو دردونه پسرم ، ما اسباب کشی و نقل مکان داشتیم که متاسفانه چون خیلی یهویی و غیرمنتظره بود نتونستم تولدی برات بگیرم و فقط مامانی ها و بابایی ها و خاله و دایی ها و عمه و ... برات کادو آوردن تو بحبوحه اسباب برون!!! و البته پسرم همون روز- دقیقا همون روز تولدت- خروسک شدی و اولین آمپول عمرت رو هم خوردی - البته آمپول مریضی وگرنه واکسنات که قبلا به تنت خورده - به هر حال که علیرغم میل باطنیم نتونستم برات تولد بگیرم و من و تو و بابا علی بودیم و تو شمع روی کیکتو فوت کردی آخه یک هفته بود که منتظر بودی تبلد بشه و شمع فوت کنی که خدا رو شکر این آرزوی کوچولوت برآورده شد و قربون اون دل کوچیکت بشم که به همون قانع بودی عزیزکم
عاشق ژست عکساتم کلوچه مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی