خوش تیپ پسرِمن
کوچولوی نازنینم
این روزها عجیب منو درگیر خودت کردی و خب باید بگم متاسفانه خیلی وقتها اخلاقت خوب نیست و گریه و نق نق داری ولی... ولی.... ولی مگه می شه تو باشی و روزها یکنواخت باشن... چه خوب چه بد ، چه خوش اخلاق و چه بداخلاق... چه بهانه گیر و چه عالی... هر چی که هست جوجه ی کوچولویی هستی که این روزها حس استقلال طلبی و البته زورگویی در تو نمودار شده و این روزها هم مثل روزهای پیشینت می گذره و برامون خاطره ای از اون می مونه که شاید اصلا باورمون نشه که واقعا روز بدی هم وجود داشته ... آخه تو اینقدر دانشمندی که با کارهات و حرفای گنده گنده که می زنی آدمو می بری به یه دنیای دیگه و تمام اون روز توی عالم خوشی سِیر می شه و دیگه این کارات هم از یاد می ره .. فقط امیدوارم تموم شه زودتر این دوران گریه و گریه و گریه اون هم فقط به خاطر خودت که دوست ندارم با دل گنجشکیت اونجوری از گریه دل بزنی و حتی خودت هم ندونی دلیلش چیه ؟
از ابتدای این ماه گذاشتمت مهد اون هم به خاطر ارتباط با همسن و سالهات و تعاملات اجتماعی... بسکه این روزها زاد و ولد کم شده و تو تقریبا همسن و سالی غیر از یک دخترعمه تو فامیل نداری روزهای اول خیلی خوب همکاری کردی و خوشحال و خندون حتی از من خداحافظی می کردی اما به خاطر سرماخوردگیت و نرفتن دو سه روزه به مهد حالا با گریه می ری و من دلم خیلی ریش می شه که خدا رو شکر مسئولین و مربیت خیلی همکاری می کنن و به هر حال دو سه ساعتی که اونجا هستی با خوشی و بازی می گذرونی ... عکس خوشگلی هم که واسه مهد گرفتی رو می ذارم که خودم ازش کیف می کنم و همش می بینمش مثل یک مرد تمام عیاری بزرگ مرد ِکوچکِ من
خودت که خیلی عالی ژست گرفتی و با گفته ی آقای عکاس سرتو بالا گرفتی و
گفتی من آمادیَم(من آماده ام) عاشقتم کلوچه ی من